هفت فرق غیرقابل انکار افراد موفق و ناموفق [قسمت دوم]
پیشنهاد میکنم ابتدا قسمت اول را بخوانید ، اگر خواندهاید پس ادامه را داشته باشید:
4- آنها خودشان را شکست میدهند: شکست هم انتخابی است ، افرادی هستند که با وجود سختی هایی در زندگی که من و شما حتی تصور آنها را هم نمیکنیم به مرتبه و مقامی بسیار بالا رسیدهاند و خیلی های دیگر هم هستند که با بهترین شرایط اجتماعی ، مالی و خانوادگی بزرگ شدهاند اما الان به گدایی مشغولند.
تصمیم ندارم تمام تصمیمات غلطی که موجب شکست میشود را اینجا لیست کنم هر چند اگر تصمیم داشتم هم
نمیتوانستم اما برخی از عمده ترین علل شکست به شرح زیر است:
- عادت های مضر ، اعتیاد
- تحصیل نکردن
- بی علاقگی نسبت به شغل
- خیلی زود بچه دار شدن
- تنبلی ، رفتار بچه گانه
- بدهکاری های زیاد
و….
میدونم ، بعضی عوامل هم هست که متاسفانه خارج از کنترل ماست.
اگر شما در خانوادهای فقیر بزرگ شدهاید که نتوانستهاید تحصیلات خوبی داشته باشید یا اینکه اگر معلولیتی داشته باشید عقب تر از بقیه هستید و جادهی موفقیت تان طولانی تر و دشوار تر از دیگران است اما این ابدآ دلیل بر این نیست که نتوانید از آنها جلو بزنید.
5- آنها فکر میکنند با شکست همه چیز تمام میشود:
«موفقیت یعنی رفتن از شکستی به شکست دیگر بدون از دست دادن شوق برای رسیدن به هدف.»
(وینستون چرچیل)
کار سخت تضمین رسیدن به موفقیت نیست ، خیلی ها با اینکه سال ها سخت کار میکنند موفق نمیشوند. رسیدن به موفقیت کاریست سخت و میانبر های یک شبه هم وجود ندارند ، ثروتمند ترین آدم ها همگی راه های مختص خودشان را داشتهاند و با استفادهی صحیح از فرصت های زندگی و صد ها کار دیگر به این موفقیت رسیدهاند. خیلی از افرادی که با بلیط های بخت آزمایی یک شبه پولدار میشوند مدتی بعد از برنده شدن زندگیشان به هم میریزد چون موفقیت و اعتبار از رفتار بوجود میآید و صرفآ «پولدار» بودن تضمینی برای وجود یا ادامهی موفقیت نیست و آنها چون یک شبه به آن ثروت رسیدهاند توانایی مدیریت آن را ندارند.
راهی که به موفقیت میرسد مثل یک پل درب و داغونه که اگر هر جاش بایستید میافتید پایین پس چارهای ندارید جز اینکه همیشه راه بروید ، تند یا آرام! بگویید اگر هنوز زندهام پس هنوز امیدی هست!
6- آنها به سرنوشت تسلیم میشوند:
شخصآ از عبارت هایی مثل «سرنوشته دیگه…» ، «ببینیم خدا چی بخواد…» و… متنفرم ، بس کنید! خودتان را گول نزنید ، شکست هایتان را تقصیر سرنوشت نیندازید. درسته ، چیز هایی در زندگی ما اتفاق میافتند (که به آنها سرنوشت میگوییم) و بر روی مسیر زندگی ما تاثیر میگذارند اما دلیلی بر نرسیدن ما به هدفمان نیستند.
چطوریه که خیلی ها پوز سرنوشت را میزنند؟ شما نمیتوانید بگویید من فلج هستم و نمیتوانم به فلان هدف برسم در حالی که افراد فلج دیگری رسیدهاند. یک نفر هم کافی است که برهان شما نقض شود.
7- آنها به دیگران اجازه میدهند به آنها بگویند «نه!»:
دقت کردهاید ما خیلی اوقات سختی هایی را تحمل میکنیم چون میدانیم برایمان مفید خواهند بود؟ مغز انسان حاظر به انجام کاری نمیشود مگر اینکه بداند انجام آن کار برایش خوشی در بر خواهد داشت. اما شب امتحان که باید چندین ساعت با سختی درس بخوانیم خوشیش کجاس؟ همه ما میدونیم ، ما به آینده فکر میکنیم ، اینکه تابستان لازم نیست دوباره درس بخوانیم یا هدف دراز مدت ، اینکه بعدآ شغل بهتری در نتیجه زندگی بهتری خواهیم داشت…
ابتدا یک فرصت موفقیت به دست میاوریم سپس فکر میکنیم که درست استفاده کردن از این فرصت چقدر برایمان خوشایند خواهد بود سپس تصمیم میگیریم رویایمان را با توجه به آن فرصت عملی کنیم ، اینجاست که جنگ شروع میشود.
یک بچهی بی سرپرست و یا یک بچهی مرفه هر کدام زندگی یگانهای دارند اما یک چیز مشترک بینشان وجود دارد ، «فرصت موفقیت» اما وقتی شروع به قدم برداشتن در راه موفقیت میکنند عوامل مختلف از هر طرف به آنها میگویند «نه!» و این جا است که فرق آنها مشخص میشود. فقر ، نداشتن تحصیلات ، آدم های عوضی و… به آن بچهی بی سرپرست میگویند «نه!» و همین طور – شاید – خانوادهی خودخواه ، نازپروردگی و خیلی چیز های دیگر به آن کودک مرفه.
سخن آخر:
موفقیت برای هر کسی که دنبالش برود دست یافتنی است ، همه میخواهند موفق باشند اما یک فرق بزرگ بین «خواستن چیزی» و «تلاش برای بدست آوردن چیزی» وجود دارد. شما باید تلاش کنید تا بدست آورید.
یک چیز دیگر که خوبه به یاد بسپارید اینه که نوع دیدگاه و طرز تفرکتان نسبت به کار ، موفقیت و شانس نقش مهمی در رسیدن به آن چه میخواهید ایفا میکند.
اگر به آن چه میخواهید نمیرسید اولین کسی که باید محاکمه کنید خودتان هستید!
مطلب فوق را با توجه به این مطلب سایت PickTheBrain نوشتم ، در قسمت نظراتش نظر جالبی دیدم:
ترجمهی آزادش:
« مطلب فوق العادهای بود! چیزی که نوشتی واقعآ درسته. من خودم در یک خانوادهی فقیر بزرگ شدم و هیچ کس در روستای ما تو کارش موفق نشده. اونها انتظار داشتند من هم مثل خودشون بشم ولی نشدم! من درس خوندم و حالا هم کار خوبی رو شروع کرم و موفق و خوشحال هستم. خانوادهی من الان خیلی به من افتخار میکنند. بعضی وقت ها میبینم که مردم به من حسادت میکنند. اونها فکر میکنن که این نظم و موفقیت خود به خود افتاده سر راه زندگی من ، اما این طور نیست. من براش سخت تلاش کردم و همین امر هم باعث شده موفقیتم ارزش خیلی بیشتری از یک موفقیت اتفاقی داشته باشه.»
ادامه مطلب نظر