گوی با نام کامل Santoo Govi نوازنده ی آلمانی در سبک نیو ایج و فلامینگو می باشد و او به عنوان یک گیتاریست محبوب و معروف در سبک فلامینگو در جهان موسیقی شناخته شده است.Govi در کشور آلمان به دنیا آمده ولی سال های زیادی در کشور هلند بوده و در آنجا فعالیت های موسیقی خود را شروع کرده است.او که یکی از هنرمندان مطرح در سبک پرطرفدار ” فلامینگو ” در کنار بزرگانی این سبک همچون Jesse Cook ، Johannes Linstead و Armik می باشد و شهرتی جهانی دارد.12 آلبوم تا به امروز به صورت رسمی تقدیم طرفداران خود کرده است که سانگ سرا آلبوم Mosaico که منتشر شده در سال 2002 می باشد برای شما علاقمندان به ساز گیتار و این هنرمند تهیه و آماده کرده است.موسیقی این آلبوم بیشتر آرامش بخش می باشند و کمتر رنگ بوی سبک پرنشاط و شاد فلامینگو را دارند.و نواختن ساز گیتار در این آلبوم توسط Govi سعی در فراهم آوردن فضای آرام و آرامش بخش را برای شما دارد.در ادامه میتوانید این آلبوم بسیار زیبا و شنیدنی را از سانگ سرا با کیفیت مناسب دریافت نمایید.
.
موسیقی های برتر آلبوم، پیشنهادی سانگ سرا برای دانلود :
01 Bumblebeat و 02 Euphrates و 05 Mosaico
منتظر ثبت نظرات شما پس از دریافت آلبوم در قسمت نظرات سایت هستیم
.
دانلود کل آلبوم در یک فایل زیپ با لینک مستقیم با کیفیت MP3/128
DOWNLOAD
دانلود آلبوم به صورت تک تک با لینک مستقیم با کیفیت MP3/ 128
صفحه ی دانلود – PAGE DOWNLOAD
ادامه مطلب
نظر
تصویر از یک زن ایده آل به اعتقاد اکثریت مردان
ادامه مطلب...
ادامه مطلب
نظر
آیا میدانید: اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشگری و کشوری به مدت 40 سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم را کورش کبیر در ایران پایه گذاری کرد.
آیا میدانید: کمبوجبه فرزند کورش بدلیل کشته شدن 12 ایرانی در مصر و اینکه فرعون مصر به جای عذر خواهی از ایرانیان به دشنام دادن و تمسخر پرداخته بود ، با 250 هزار سرباز ایرانی در روز 42 از آغاز بهار 525 قبل از میلاد به مصر حمله کرد و کل مصر را تصرف کرد و به دلیل آمدن قحطی در مصر مقداری بسیار زیادی غله وارد مصر کرد. اکنون در مصر یک نقاشی دیواری وجود دارد که کمبوجیه را در حال احترام به خدایان مصر نشان می دهد. او به هیچ وجه دین ایران را به آنان تحمیل نکرد و بی احترامی به آنان ننمود.
آیا میدانید: داریوش کبیر با شور و مشورت تمام بزرگان ایالتهای ایران که در پاسارگاد جمع شده بودند به پادشاهی برگزیده شد و در بهار 520 قبل از میلاد تاج شاهنشاهی ایران را بر سر نهاد و برای همین مناسبت 2 نوع سکه طرح دار با نام داریک (طلا) و سیکو (نقره) را در اختیار مردم قرار داد که بعدها رایجترین پولهای جهان شد. ادامه مطلب...
ادامه مطلب
نظر
استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند نمی دانیم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن نمی دانم دقیقاً وزنش چقدراست. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟ ادامه مطلب...
ادامه مطلب
نظر
از یکی ازفیلسوفان و مرتاضان هندی پرسیدند: آیا پس ازاین همه دانش و فرزانگی و ریاضت هنوزهم به ریاضت مشغولی؟
گفت: آری. گفتند: چگونه؟
گفت: وقتی غذا می خورم صرفاً غذا می خورم و وقتی می خوابم فقط می خوابم.
این شاید بزرگ ترین ثمره ی
تمرکز است. آیا شما هم هنگام غذا خوردن می توانید تمام توجهتان را روی غذا خوردن و لذت و مزه ی غذا معطوف کنید، یا اینکه معمولاً از افکار مربوط به گذشته و آینده آشفته اید و چون به خود می آیید می بینید غذایتان تمام شده و جز امتلا و پری معده هیچ نفهمیده اید.
تمرکز واقعی یعنی اینکه اگرشما درطول روزبه پنج فعالیت مختلف مشغولید، درهرفعالیت صرفاً به آن فکرکنید و از افکار مربوط به کارهای دیگر آسوده باشید.
ادامه مطلب...
ادامه مطلب
نظر
مدت پاسخگویی در روزنامه های کثیرالانتشار اعلام خواهد شد.
تست های فرهنگی هنری
هنرپیشه معروف سینما ؟
الف) محمدرضا گلزار
ب) محمدرضا علفزار
ک) محمدرضا گندمزار
ش) محمدرضا دشت
هنرپیشه مرحوم سینما ؟
الف) رضا ژیان
ب) رضا ماکسیما
ک) رضا فولکس
ش) رضا خاور
هنرپیشه مرحوم فیلم "ممل آمریکایی" ؟ ادامه مطلب...
ادامه مطلب
نظر
اعترافات احمقانه - سری 3
اعتراف می کنم توی مهمونی بودیم سرگرم حرف زدن با خانم های دیگه یه دفعه دیدم پسر کوچکم نیست و از خواهرم خواستم که مراقبش باشه تا نکنه از پله بیافته و هی می گفتم که عرفان کو؟ حواست بهش باشه... دیدم همه زل زدن به من. با خودم گفتم باز چه سوتی ای دادم؟ یه دفعه پسرم که داشت شیر می خورد از روی پام پاشد و رفت که با بقیه ی بچه ها بازی کنه! حالا ماها رو نگو زدیم زیرخنده نیم ساعتی می خندیدیم!
فاطیما: اعتراف می کنم که من تا کلاس پنجم دبستان همه اش گریه می کردم و بهانه می گرفتم که چرا من تو جشن عروسی مامان و بابام نبودم!
دختر همسایه اومده زنگمونو زده، در رو باز کردم، می پرسه کاری داری؟ می گم نه عزیزم، بی کارم! گفت: ادویه کاری رو می گم!
تا یه ربع داشتیم می خندیدیم. از اون موقع هر وقت منو می بینه می گه کاری داری بالاخره؟ ادامه مطلب...
ادامه مطلب
نظر
مدت ها پیش کشاورز فقیری برای پیداکردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت. هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید. او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید که پسر بچه ای در باتلاقی افتاده و آهسته و آرام به سمت پایین می رود. آن پسر بچه به شدت وحشت زده بود و با چشمانش به کشاورز التماس می کرد تا جانش را نجات دهد. کشاورز با هزار بدبختی با به خطر انداختن جان خودش بالاخره موفق شد پسرک را از مرگ حتمی نجات دهد و او را از باتلاق بیرون بکشد...
فردای آن روز وقتی که کشاورز روی زمینش مشغول کار بود، کالسکه سلطنتی مجللی در کنار نرده های ورودی زمین کشاورز ایستاد. دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای آقای قد بلندی که لباس های اشرافی بر تن داشت باز کردند. زمانی که آن مرد با لباس های گران قیمتی که بر تن داشت پایین آمد، خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود معرفی کرد. او به کشاورز گفت که می خواهد این محبتش را جبران کند و حاضر است در عوض کار بزرگی که او انجام داده، هر چه بخواهد به او بدهد.
کشاورز با مناعت طبعی که داشت به مرد ثروتمند گفت که او این کار را برای رضای خدا و به خاطر انسانیت انجام داده و هیچ چشم داشتی در مقابل آن ندارد. در همین موقع پسر کشاورز از ساختمان وسط زمین بیرون آمد. مرد ثروتمند که متوجه شد کشاورز پسری هم سن و سال پسر خودش دارد، به پیرمرد گفت که می خواهد یک معامله با او بکند. مرد ثروتمند گفت: حال که تو پسرم را نجات دادی، من هم پسر تو را مثل پسر خودم می دانم. پس اجازه بده هزینه تحصیل او را در بهترین مدارس و دانشگاه ها بپردازم. کشاورز موافقت کرد و پسرش پس از چند سال از دانشگاه علوم پزشکی لندن فارغ التحصیل شد و به خاطر کشف یکی از بزرگ ترین و مهم ترین داروهای نجات بخش جهان که پنی سیلین بود، به عنوان یک دانشمند مشهور شناخته شد. آن پسر کسی نبود جز الکساندر فلمینگ. چند سال گذشت... دست بر قضا پسر مرد ثروتمند به بیماری لاعلاجی مبتلا شد و این بار الکساندر، پسر کشاورز که امروز یک دانشمند برجسته بود با داروی جدیدش بار دیگر جان آن پسر را نجات داد.
جالب است بدانید که آن مرد ثروتمند و نجیب زاده کسی نبود جز لردراندلف چرچیل و پسرش هم کسی نبود جز وینستون چرچیل.
ادامه مطلب
نظر
یاد من باشد فردا حتما،
دو رکعت راز بگویم با او
و بخواهم از او، که مرا دریابد
و دل از هر چه سیاهیست، بشویم فردا
روزن دل بگشایم بر عشق
تا که آن نور بتابد بر دل
تا دلم گرم شود، یخ دل آب کنم، تا که دلگرم شوم
یاد من باشد فردا حتما،
صبح بر نور سلامی بکنم
سیصد و شصت و چهار غفلت را، من فراموش کنم
سینه خالی کنم از کینه این مردم خوب
و سلامی بدهم بر خورشید
گوش بر درد دل ابر کنم
تا که دل تنگ نباشد دیگر
و ببارد آرام
ادامه مطلب...
ادامه مطلب
نظر
مطالب جدیدتر
مطالب قدیمیتر